هر شب تنهایی
عشق بی پایان....
درباره وبلاگ


خوش امدی عزیزم...........

پيوندها
ورود بی جنبه ها ممنوع+18
chiz miz
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان asheghetam و آدرس ali7575.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 52
بازدید هفته : 193
بازدید ماه : 172
بازدید کل : 36394
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 55
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


فال امروز
 src="http://pichak.net/blogcod/random-photos/random.js">
..

طالع بینی
فال امروز
 ازدواج

style='display:none'>

ابزار چت روم

چت روم



src="http://pichak.net/blogcod/up/js/12.js">

<-PollName->

<-PollItems->

مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

 

.

دريافت كد بwww.bahar22.com -->



نويسندگان
aliagha

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 17:21 :: نويسنده : aliagha

 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 17:5 :: نويسنده : aliagha

 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : aliagha

 سلام...میدونم خوبین لازم نیست بپرسم

دیشب تا ساعت 3 داشتیم بهم اس میدادیم

ومن به این نتیجه رسیدم که........

اگریه نفربفهمه که دوسش داری

بهت بی محلی میکنه

وگاهی وقتا م3 محمد

ولت میکنه

و...

دیگه اون آدم قبلی نیست

جیگرم همین طوره

دیشب آدرس وبلاگو

دادم بهش

میدونستم ناراحت میشه

اما ازش قول گرفتم تا ناراحت نشه

جیگرجون باورکن...

هیچی...

نمیشه بگم!

نه اصرار نکنین

اصن شما چرا دارین می اصرارین؟

فقط به جیگرمربوط میشه

....

خوب دیگه چه خبر؟

باز که نظر نمیدین

اگه نظر ندین

خودمو میکشم

خونم میفته گردن شما ها...

ازماگفتن بود

بوس برا هرکی نظر بده

 

 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : aliagha

 اگه پسرا نبودن کی مامانا رو دق می داد؟

.
.
اگه پسرا نبودن کی خونه رو می کرد باغ وحش؟
.
.
اگه پسرا نبودن تو دانشگاه استاد کیو ضایع می کرد؟
.
.
اگه پسرا نبودن دخترا به چی می خندیدن؟
.
.
اگه پسرا نبودن دخترا کیو سر کار می ذاشتن؟
.
.
اگه پسرا نبودن دخترا کیو تیغ می زدن؟
.
.
اگه پسرا نبودن کی تو کلاس می رفت گچ می یاورد؟
.
.
اگه پسرا نبودن کی آشغالا رو می ذاشت جلوی در؟

.

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:49 :: نويسنده : aliagha

  سهههلام بچه ها /اینو گذاشتو واسه همه اونایی که بهشون خیانت شده/ حتما بخونید

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. 
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. 
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد. 
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. 
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود. 
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. 
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.